مظلوم. (آنندراج) : بعهد او چو ستمکاره مر ستم کش را ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 249). نی چون من هست در همه عالم ستم کشی نی چون تو هست در همه گیتی ستمگری. خاقانی. مزن آتش درین جان ستمکش رها کن خانه ای از بهر آتش. نظامی. عطار از غم تو زحمت کشید عمری گر بر من ستمکش زحمت کنی توانی. عطار. ستمکش گر آهی برآرد ز دل زند سوز او شعله در آب و گل. سعدی
مظلوم. (آنندراج) : بعهد او چو ستمکاره مر ستم کش را ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 249). نی چون من هست در همه عالم ستم کشی نی چون تو هست در همه گیتی ستمگری. خاقانی. مزن آتش درین جان ستمکش رها کن خانه ای از بهر آتش. نظامی. عطار از غم تو زحمت کشید عمری گر بر من ستمکش زحمت کنی توانی. عطار. ستمکش گر آهی برآرد ز دل زند سوز او شعله در آب و گل. سعدی
سرلشکر. لشکرکش. (شرفنامه). کشندۀ سپاه. سردار سپاه. سپهبد: سپه کش چو قارن مبارز چو سام سپه تیغها برکشید از نیام. فردوسی. سپه کش چو رستم گو پیلتن بیک دست خنجر بدیگر کفن. فردوسی. سپه کش بود گاه کینه دلیر دو چل پور دارد چو پیل و چو شیر. فردوسی. سپه کشان پسران راز بهر خدمت او همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر. فرخی. بشادی باش و در شادی سپه کش باش و دشمن کش بشاهی باش و در شاهی توانا باش و تهمت ران. فرخی. سپه کش چو گرشاسب گرد دلیر که نخجیر او گرگ و دیو است و شیر. اسدی. سپه را که چون او سپه کش بود چه پیش آب دریا چه آتش بود. اسدی
سرلشکر. لشکرکش. (شرفنامه). کشندۀ سپاه. سردار سپاه. سپهبد: سپه کش چو قارن مبارز چو سام سپه تیغها برکشید از نیام. فردوسی. سپه کش چو رستم گو پیلتن بیک دست خنجر بدیگر کفن. فردوسی. سپه کش بود گاه کینه دلیر دو چل پور دارد چو پیل و چو شیر. فردوسی. سپه کشان پسران راز بهر خدمت او همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر. فرخی. بشادی باش و در شادی سپه کش باش و دشمن کش بشاهی باش و در شاهی توانا باش و تهمت ران. فرخی. سپه کش چو گرشاسب گرد دلیر که نخجیر او گرگ و دیو است و شیر. اسدی. سپه را که چون او سپه کش بود چه پیش آب دریا چه آتش بود. اسدی
آرزومند. خواهنده: کینه میورزند با حسرت کشان دوره گرد بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا. میرزا سلیمان حسابی اصفهانی. ای سوز عشق فارغم از قید هوش ساز حسرت کش بهار مکن در خزان مرا. دانش (از آنندراج). تمنا ساخت این کار از برایم که بر حسرت کشانم حسرتی نیست. ظهوری
آرزومند. خواهنده: کینه میورزند با حسرت کشان دوره گرد بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا. میرزا سلیمان حسابی اصفهانی. ای سوز عشق فارغم از قید هوش ساز حسرت کش بهار مکن در خزان مرا. دانش (از آنندراج). تمنا ساخت این کار از برایم که بر حسرت کشانم حسرتی نیست. ظهوری
آنکه کمان سخت را بکشد. (آنندراج) : تنی چندبگزید عیاروش کماندار و سختی کش سخت کش. نظامی. ، ستور که رام نباشد. که منقاد نباشد. سرکش: ابلیس در جزیره تو برنشست بر بی فسار سخت کش توسنش. ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 228)
آنکه کمان سخت را بکشد. (آنندراج) : تنی چندبگزید عیاروش کماندار و سختی کش سخت کش. نظامی. ، ستور که رام نباشد. که منقاد نباشد. سرکش: ابلیس در جزیره تو برنشست بر بی فسار سخت کش توسنش. ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 228)